ناگفته‌هایی از حادثه‌ی تلخ سوء قصد به جان رهبر انقلاب اسلامی

صفحه اصلی

ایمیل مطالب پروفایل مدیر طراح پشتیبانی
صوت
مذهبی
مداحی
مولودی
سخنرانی
تصویر
ائمه اطهار
علما
شهدا
فیلم
مجالس هیئت
کلیپ سیاسی
برنامه
موبایل
کامپیوتر
نوشته
اخبار
احکام
زندگینامه
قرآن
پندها ی علما
حدیث
پاسخ به شبهات

فرقه‌های نوظهور
اهانت
شهادت امام باقر علیه السلام
وصیت
پرده کعبه
سیاه
ناله های فراق
امام زمان
مرثیه و مداحی
شهادت
امام جواد علیه السلام
شرک
عکس
مداحی
شهادت امام محمد باقر (ع)


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 719
بازدید کل : 111741
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 3

» تهیه و تنظیم:خادم الشهداء پخش زنده حرم حدیث موضوعی مهدویت امام زمان (عج)
پیج رنک گوگل سوره قرآن
وضعیت یاهو مذهبی
زیارت عاشورا
ذکر کاشف الکرب

          ناگفته‌هایی از حادثه‌ی تلخ سوء قصد به جان رهبر انقلاب اسلامی

نویسنده : سید محمد فاطمی

موضوع : <-CategoryName->


جمعی از اعضای تیم حفاظت و اعضای تيم پزشكی حضرت‌ آيت‌الله خامنه‌ای بعد از ۲۵ سال، در محضر رهبر انقلاب به بيان خاطرات و ناگفته‌هايی از حادثه تلخ ترور در ششم تير۱۳۶۰ پرداختند.

 در این مراسم كه نزدیك به ۴ ساعت به طول انجامید، آقایان خسروی وفا، حاجی‌باشی، جباری، جوادیان، پناهی و حیاتی از محافظان قدیمی رهبر انقلاب، به همراه ۳ نفر از تیم پزشكی ایشان ــ دكتر میلانی، دكتر زرگر و دكتر منافی ــ به مرور خاطرات خود از ششم تیر ۱۳۶۰ پرداختند. آنچه می‌خوانید روایتی است كوتاه از این نشست.

اصلا اون روز مسجد یه جور دیگه بود...
 - راست می‌گه! مثل همیشه نبود، هفته‌ی قبل هم كه برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!
 - توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوت‌ها درست كرده بودیم.
 - نماز ظهر كه تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.
 - سئوال‌ها هم خیلی تند و بعضا بی‌ربط بود...
 - پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت كردی.
 - آقا اول كمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت كرد و بعد هم اشاره كرد كه من اصلا دختر ندارم!
 - من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت  تریبون میاد.
 - نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا كسی شك نكنه!
 - منم فكر كردم ضبط بچه‌های خود مسجده؛ دیگه شك نكردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!
 - ولی نفر آخر، از خودشون بود!
 - آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!
 - من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! كمی زیر و بمش را نگاه كردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض كردم، گذاشتم سمت راست، كنار میكروفن، كمی با فاصله‌تر از آقا!
 - یكدفعه میكروفن شروع كرد به سوت كشیدن...
 - آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست كنید یا اصلا خاموش كنید.
 - منبری‌ها این جور مواقع كمی عقب و جلو می‌شن تا بلكه صدا درست بشه!
 - من روبروی آقا، كنار در شبستان وایساده بودم، آقا كمی به عقب و سمت چپ رفتند كه یكدفعه...
 - یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...
 - اول فكر كردم، تیر اندازی شده...
 - سریع اسلحه‌ام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...

 و اشك، چنان سر می‌خورد توی صورتش كه هر چه‌قدر هم لبش را بگزد؛ نمی‌تواند كنترلش كند... سرش را تكان می‌دهد و به "حاجی‌باشی" نگاه می‌كند، او هم سرش را انداخته پائین و با دست اشك‌هایش را می‌چیند. "پناهی" به دادش می‌رسد و ادامه می‌دهد:

 ــ مردم اول روی زمین دراز كشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحه‌ام را از ضامن خارج كرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم ــ بغضش را فرو می‌خورد ــ "آقا" از سمت چپ به پهلو
افتاده اند روی زمین! داد زدم: حسین! "آقا"... تا برسم بالای سر "آقا"، "حسین جباری" تنهایی "آقا" را بلند كرده بود و به سمت در می‌رفت...

 "جوادیان" كه هنوز صورت گردش سرخ سرخ است، فقط سرش را به طرفین تكان می‌دهد و حتی چشم‌هایش را هم از ما می‌دزدد. "حیاتی" اما ماجرا را اینگونه ادامه می‌دهد:

 ــ هرطور بود راه را باز كردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یك دفتر ۴۰برگ از وسط باز شده بود. با ماژیك قرمز هم روی جداره داخلی‌‌اش نوشته بودند: "‌اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!"

 ***
 ــ به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین كردیم. یك بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت كنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یك لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره‌ی من كردند و از هوش رفتند. بعد‌ها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس كردین، گفتند: "دو چیز! یكی اینكه ماشین داشت پرواز می‌كرد و دیگر اینكه سرم روی پای كسی بود..."

 حاجی‌باشی یكدفعه نگاهش را از زمین می‌كند و بلندتر می‌گوید: توی ماشین همه‌اش به این فكر بودم كه اگر اتفاقی بیافته، مردم به ما چی می‌گن؟! و دوباره باران، حرف‌هایش را خیس می‌كند.

 "جوادیان" ادامه می‌دهد: از جلوی یك درمانگاه گذشتیم كه گفتم: "حسین! برگرد... درمانگاه ..."

 پنج نفری وارد درمانگاه شدیم، همه هول برشان داشته بود، یك نفر غرق خون توی آغوش جباری، ۳ نفر هم با لباس خونی و اسلحه دنبالش... اولین دكتری كه آمد و نبض آقا را گرفت، بی‌معطلی گفت: دیگه كار از كار گذشته و رفت... پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو پل جوادیه!"

 به سرعت دویدیم سمت ماشین. پرستار هم همراهمان شد، با یك كپسول اكسیژن كه توی ماشین نمی‌رفت و بچه‌ها روی ركاب در عقب گرفتنش تا بریم بیمارستان بهارلو...

 توی مسیر بی‌سیم را برداشتم و :

 - حافظ هفت! مركز... مركز! موقعیت پنجاه - پنجاه... (پنجاه - پنجاه موقعیت آماده‌باش بود) بعد گفتم: مركز! حافظ هفت مجروح شده!

 دوباره همه با هم ساكت شدند... انگار همین دیروز بوده، همین دیروز كه از توی ماشین اعلام می‌كنند به دكتر فیاض بخش، دكتر زرگر و ... بگوئید از مجلس خودشان را برسانند، بیمارستان بهارلو.

 ماشین از در عقب بیمارستان وارد محوطه می‌شود. برانكارد می‌آورند. آقا را می‌رسانند پشت در اتاق عمل. دكتری كه از اتاق عمل بیرون می‌آید؛ نبض را می‌گیرد و با اطمینان می‌گوید: "تمام كرده!" اما...

 اما دكتر فاضل كه آن روز اتفاقی و برای مشاوره‌ی یكی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل می‌رساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را می‌دهد.ـ شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیكانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دكتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.

 دكتر زرگر ادامه می‌دهد: "رگ پیوندی می‌خواستیم، پای راست را شكافتیم. رگ دست راست و شبكه عصبی‌اش كاملا متلاشی شده بود. فقط توانستیم كمی جلوی خونریزی را بگیریم و كمی هم پانسمان كنیم. تصمیم بر این شد كه آقا را ببریم بیمارستان قلب."

 دكتر میلانی هم كه مثل دكتر زرگر تمام موهای سرش سفید شده، غرق روزهای تلخ دهه ۶۰ شده است، آرام و با تامل تعریف می‌كند:

 ــ جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از تركش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یكی از تركش‌ها زیر گلوی آقا جا خوش كرده بود. قسمتی از سینه ایشان كاملا سوخته بود! یكی دو تا از دنده‌ها هم شكسته بود. دست راست هم كاملا از كار افتاده بود و از شدت ضربه ورم كرده بود. استخوان‌های كتف و سینه كاملا دیده می‌شد. ۳۷ واحد خونی و فراورده‌های خونی به آقا زده بودند كه خود این تعداد، واكنش‌های انعقادی را مختل می‌كرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز كنیم و دوباره رگ‌ها را مسدود كنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به اراده‌ی ما نبود...

 و دكتر منافی چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و آن روزها را اینگونه از پشت پرچین خاطرات ماندگارش بیرون می‌ریزد: "مردم بیرون بیمارستان صف كشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام كرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عده‌ای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و می‌گفتند می‌خواهیم "قلبمان" را بدهیم... با  هلی‌كوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دو بار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی ۳ ساعت طول كشید و آقا به بخش "آی سی یو" منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند...كاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... كاغذ كه دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند كلمه را به زحمت كنار هم چیدند:

 - همراهان من چطورند؟

 ***

 چند روز بعد كه دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست كاملا از كار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه كنند، یك ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند كه حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند:

 بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خُمِّ می سلامت، شكند اگر سبویی

 ***

 و حالا كه ۲۵ سال از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهك فرقان بیشتر خودش را نشان می‌دهد كه به قول "خسروی وفا" هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود كه از حزب خارج می‌شد "و فردای آن روز هفتم تیر بود...

 حالا شاید بهتر بشود فهمید چرا سال‌هاست ضربان قلب این مردم می‌گوید: "دست" خدا بر سر ماست... این دست، رنگ خدا را دیده و طعم بهشت را چشیده، سوغات یك سفر غیبی به آن سوی ابرهاست كه پیش رهبر مانده تا به قول دكتر میلانی: "با دست موعود بیعت كند..."

 ***

 صدای اذان یعنی شوق پرواز در آسمان آبی نماز. خودمان را به نمازخانه می‌رسانیم، این گروه آشنای قدیمی، صف اول و دوم نماز می‌ایستند... رهبر كه می‌آید مثل پروانه‌های حرم رضوی كه در بهار گرد زائر حضرتش بی‌قراری می‌كنند، دور آقا حلقه می‌زنند. دكتر میلانی زودتر از باقی خودش را به آقا می‌رساند و همینطور كه با چشم خیس به دست آقا خیره شده، دست رهبر را می‌بوسد و غرق آن نگاه پدرانه می‌شود... و چه خنده‌ی شیرینی بر لب‌های رهبر نقش بسته، خیلی وقت بود این جمع سال‌های جوانی را یكجا ندیده بود... چه غافلگیری لذت بخشی.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





 

یک شنبه 9 تير 1392

 

مطالب گذشته

·

تقارناتِ تماماً تصادفی (طنز) ارسال در : 1393/01/18 11:25

·

اسلام چگونه در «اندلس» ضربه خورد/ سیر صعودی تمدن اسلامی شروع شده است ارسال در : 1393/01/18 11:03

·

پاسخ به تمام شبهاتی که در فاطمیه وجود دارد ارسال در : 1393/1/10 1:47

·

کفش های اعیانی یک رهبر ارسال در : 1392/12/19 18:48

·

حجاب خوب، حاصل ایمان حقیقی ارسال در : 1392/8/7 16:12

·

دانلود چند صوت بسیار زیبا ارسال در : 1392/6/28 13:28

·

اسرار ذکر «لا اله الا اللّه » ارسال در : 1392/6/25 13:40

·

خواهرم میگویی .... ارسال در : 1392/6/11 3:53

·

سخنرانی کوبنده رائفی پور و دانشمند علیه شیعه ستیزی وهابیت... ارسال در : 1392/6/7 3:23

·

لایق دیدار ارسال در : 1392/4/20 19:36

·

اینگونه نهی از منکر کنید!! ارسال در : 1392/4/15 15:44

·

تصاویر گرافیکی بسیار زیبا با موضوع امام زمان(عج) ارسال در : 1392/4/13 3:12

·

از خدا به سوی خدا فرار کنید ارسال در : 1392/4/10 23:47

·

آیا به قرآن چیزی اضافه و کم شده است؟ (پاسخ به شبهه) ارسال در : 1392/4/10 23:37

·

سه کلیپ بسیار زیبا از درس هایی از قران حتما دانلود کنید ارسال در : 1392/4/9 1:23

·

ناگفته‌هایی از حادثه‌ی تلخ سوء قصد به جان رهبر انقلاب اسلامی ارسال در : 1392/4/9 1:4

·

کتاب واجب فراموش شده چاپ شد. (دانلود) ارسال در : 1392/4/8 19:54

·

ممکن است تمامی کارهای خوب انسان به خاطر یک گناهش بسوزد؟ ارسال در : 1392/4/8 19:44

·

چرا دشمنان برای کم رنگ کردن اعتقادات ما اینقدر هزینه میکنند؟؟؟ ارسال در : 1392/4/8 19:31

·

سخنان رهبری در مورد انتخابات همراه با کد پیشواز و نوای انتظار ارسال در : 1392/3/12 19:57




می نویسم که شب تار، سحر می گردد یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد...


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان منتظران حضرت قائم عج و آدرس montazeremahdi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.